عکس (اگه میخوای منو بیشتر بشناسی کپشنو بخون)
شقایق ولایتی
۱۶۲
۲.۰k

(اگه میخوای منو بیشتر بشناسی کپشنو بخون)

۶ دی ۰۱
کیک مدل اناری😍https://eitaa.com/sikpuss12/12 بزن رو لینک سلام عزیزان من امیدوارم حالتون خوب باشه لینک کانال فروش لباس با قیمت فوق العاده عالی در خدمت شما عزیزان 🥰 لینک کانالو گذاشتم براتون میدونم تو این شرایط سخت اقتصادی توان خرید لباسای با قیمت بالارو ندارن بیشتر عزیزان ب همین دلیل کانال فروش لباس با بهترین قیمتو کیفیتو زیر قیمت بازار در ایتا زدم 🥰 خوشحال میشم عضو کانال بشید و همراهیم کنید🙏💜
___________________________________________________
عزیزای دلم دوس داشتین حتما بخونید اینو ❌❌👇👇
حتما بخونید 😍💜 اگه دوس داشتین بیشتر منو بشناسید مطالعه کنید🙏من شقایق ولایتی دختر ترک زبان تبریزی که پدر و مادرم هم ترک زبان هستن و در روستایی ک متولد شدن و بزرگ شدن باهم ازدواج کردن ، من تک دخترم و دوتا برادر بزرگتر از خودم دارم که یکیشون ازدواج کردن و دوتا بچه دختر دارن یعنی من عمه دوتا جیگر طلام که بزرگه اسمش آینازه و کوچیکه هم اسمش آیسوعه ، و من تا فوق دیپلم درس خوندم و درسمو ت دانشگاه دولتی روزانه شریعتی ادامه دادم و دیگه قصد ادامه تحصیل ندارم چون هدفم یه چیز دیگس ،خب خیلیاتون استوریامو تو گذشته خوندید و خیلیاتون منو میشناسید و آشنایی دارین باهام ولی شاید خیلیاتونم نشناسید ولی خوشحالم از اینک کنارمید 💜شما واقعا یه خانواده بزرگ بعد خانوادم برام هستین خیلیاتون بهم انرژی دادین ک واقعا هر چی بگم کمه 🥰 در کل مرسی ک هستید😘من شقایق متولد ۱۳۷۹/۱۰/۱۰ تو تهران متولد شدم و بزرگ شدم ، مادر بنده بیسواد هستن و من افتخار میکنم ب مادرم چون درسته بیسواد هستن ولی همیشه الگوی من بودن تو خیلی چیزا ، من از همون سن ۷ سالگی همه ی مسئولیتا به دوشم بود هم مسئولیت درس خوندنم هم مسئولیت اداره خونه ، هم مسئولیت شستن لباسای مدرسم و اتو زدن چیدن برنامه هفتگیمو ، کوک کردن ساعت برای بیدار شدنم و به مدرسه رفتنم نمیدونید چ روزایی بود که خواب میموندم و یهو بیدار میشدم میدیدم ساعت ۸صبه و من خواب موندم سری آماده میشدم میدویدم و به سمت مدرسه میرفتم وقتی میرسیدم قلبم میومد ت دهنم از شدت ضربان قلبم ، یروز مدیر مدرسه بهم گفت دخترم چرا انقدر خواب میمونی منم گفتم میدونید مادرم مریض هستن و من به مادرمو کارای خونمون میرسم بخاطر همین شبا دیر میخوابم و خواب میمونم همینو ک نشندیدن ناراحت شدن و منو فرستادن ب کلاس ، نمیدونید چ حسی داشت وقتی میدیدم مادرا کیفو میندارن رو دوش بچه هاشونو براشون خوراکی میخرن میزارن ت کیفشون چ حسی داش برام گاهی بغض میکردم ولی عادت کرده بودم دیگه برای خودم خوراکی میخریدم صبا مدرسه رفتنی میذاشتم ت کیفم ، میدونید وقتی جلسه اولیا میذاشتن ک مادرا باید میومدن ، من ناراحت میشدم چون مادر من نمیتونست بیاد ، یه خاطره خیلییی تلخی دارم از دوران اول دبستانم اینم اینه اول دبستان من یه معلم داشتم بنام خانم حق بخش معلمی که بیمار روانی بودن و خیلی بد اخلاق بودن ،تنها کسی هستن که هیچوقت نمیتونم ببخشمشون کسی هستن ک باعث شدن من متنفر بشم از درس ریاضی چون ایشون یروز که پای تخته ریاضی داشتن کار میکردن باهامون یهو من رو صدا کردن و گفتن ک برم پای تخته و جواب ، جمع ، منها اینارو بدم چون من کسی نبود باهام ریاضی کار کنه ریاضی یاد گرفتن برام سخت بود یهو معلم جمع ، تفریق نوشتن و ازم خواستن تا حلش کنم منم مکث کردم هی دستامو میشمردم نتونستم جواب بدم ، دوباره توضیح دادن و یه جمع تفریق دیگه دادن و بهم گفت اگر جواب درست ندم به حسابم میرسه من ترسیده بودم یه دختر بچه ۷ ساله که وجودش پر ترس شده بود خودمو جمع کردم تلاش کردم ک فکرموجمع کنم ولی باز نتونستم که حلش کنم یهو معلمه چونمو اورد بالا با دستش و با دست راستش محکم با حجم اعصبانیت و خشمشون سیلی زدن جلو بچه ها ب صورتم ک اشکام همینجور میریخت همه نگاه های بچه ها روی من بود و من از ترس نتونستم حتی ب مادر پدرم چیزی بگم چون میترسیدم ۰ بده ب من ت درسام هیچی نتونستم بگم و این خاطره تا الانم از ذهنم پاک نشده تو اون سال خدا خدا میکردم ک درسام تموم بشه و برم پایه دوم ...
خیلی دوران سختی بود ، ولی خداروشکررررررر که گذشت 🥰😍و با همه ی اون سختیا همیشه درسم خوب بود ولی ریاضیم متوسط 😬😬
تعریف از خود نباشه انقدر از بچگی مودب بودم که همیشه انضباطم ۲۰ بود و بین معاونا و مدیرا و بعضی از معلما همیشه تحسین من بود از این مورد حالا باوجود کلی چیزا همیشه از همون اول کارامو خودم انجام میدادم و هیچوقت خانوادمو اذیت نکردم و الانم مادرم پدر بنده میگن واقعا دختر ما گل بود البته که گفته های پدر مادره وگرنه هیچکسی کامل نیست حتی من ، با وجود روزای خوب و بد همیشه سعی میکردم قوی باشم و برای همه خواسته هام تلاش کنم و خداروشکر تا حدودی موفق شدم هیچوقت فکر نمیکردم دختر بچه ای ک برای کمک کردن به مادرش کارای خونه همه دستشه یروز میشه هنرمند یروز میشه آشپز مایه افتخاره برام که این هنر از بچگی تو وجودم پرورش پیدا کرد میدونید بهترین حسه آدم میبینه هنرمنده 😍 افتخار میکنه بخودش و من واقعا بخودم افتخار میکنم ، هدفم از بچگی این بود که یروز برسه استاد بشم ، بشم کسی ک کلاس میزاره و هنرشو در اختیار عزیزای دیگه میده هدفمم همینه امیدوارم تو آینده موفق بشم و به این هدفم برسم با کمک همه ی شما عزیزام 💜🥰😍💜و مطمئنم ک میشه ایشالا تا حدودی پیش رفتم و چندتا کیکو با دستور خودم نوشته هام آماده کردم و خانواده فامیلا همه تست کردن و تایید کردن مونده ایشالا تکمیل کنم بعد کلاسارو تا سال آینده شروع کنم با توکل بخداااا امیدوارم داستان واقعی منو دوس داشته باشید و همیشه کنارم باشید خیلی دوستون دارممممممم😘💜🥰ممنونم که وقت گذاشتید و مطالعه کردین😘🙏
#شقایق_ولایتی داستانی از من 👆
این کیکم سفارش مشتری عزیزم بود که ۰ تا صد پایه کیک از نوشته و دستور خودم هست🥰
...